آری تو راست می گویی آسمان مال من است پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین ، مال من است
اما سهراب تو قضاوت کن بر دل سنگ زمین جای من است
من نمی دانم که چرا این مردم ، دانه های دلشان پیدا نیست.
صبر کن ای سهراب
قایقت جا دارد؟
من هم از همهمه ی داغ زمین بیزارم
به سراغ من اگر می آیید ، تند و آهسته چه فرقی دارد؟
تو به هر جور دلت خواست بیا
مثل سهراب دگرجنس تنهایی من چینی نیست، که ترک بردارد
مثل مرمر شده است چینی نازک تنهایی من...


  

    چه قدر سخته منتظر کسی باشی که هیچ وقت فکر آمدن نیست


ارثیه های عاطفی

از مادربزرگم شنیده بودم که خداوند حکمتی داره که این همه آدم خلق کرده، حتماً برای هر کدومشون وظیفه و برنامه ای داره؛ وظیفه های بزرگ و کوچک، مثلاً ممکنه به یه نفر عمر شصت هفتاد ساله بده، فقط برای این که یه آدرس درست به کسی بده و مسیر زندگی اونو عوض کنه، یا یکی رو جائی بذاره تا دیگرون عبرت بگیرن! یا یکی رو اونقدرانسان و بزرگوار کنه که بقیه مردم ازش درس انسانیت بگیرن، پس وظیفه ی من در این میونه چیه؟ خدا چه برنامه ای برای من داره؟ جواب این سؤالا رو هیچ کس نمی دونه، الا خود بزرگوارش.

دکتر شریعتی میگه:


 

اگر دروغ رنگ داشت
هر روز،شاید
ده ها رنگین کمان
در دهان ما نطفه میبست
و بیرنگی کمیاب ترین چیزها بود
اگر عشق، ارتفاع داشت
من زمین را در زیر پای خود داشتم
و تو هیچگاه عزم صعود نمیکردی
آنگاه شاید پرچم کهربایی مرا در قله ها
به تمسخر میگرفتی
اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت
عاشقان سکوت شب را ویران میکردند
اگر براستی خواستن توانستن بود
محال نبود،وصال
و عاشقان که همیشه خواهانند
همیشه میتوانستند تنها نباشند
اگر گناه وزن داشت
هیچ کس را توان آن نبود که گامی بردارد
تو از کوله بار سنگین خویش ناله میکردی
و شاید من، کمر شکسته ترین بودم

                                    اگر خداوند ؛
                   یک روز آرزوی انسان را برآورده میکرد
                                  من بی گمان
      دوباره دیدن تو را آرزو میکردم و تو نیز هرگز ندیدن مرا …

       آنگاه نمیدانم براستی خداوند کدامیک را میپذیرفت !

                              

بدون شرح

هر وقت دلم واسه محمد تنگ میشه میشینم 310تا اس.ام.اسی که واسه هم فرستادیمو میخونم. الانه که داشتم میخوندمشون رسیدم به این یکی.

واسش فرستادم:

-شما طبق قانون 24، ماده ی 5 از قوانین عشق به حبس ابد در قلب من محکومشدی، آیا اعتراضی هم دارید؟

واسم فرستاد:

-من هنوز جوونم، میشه یه رحم کنی این بار از گناه من بگذری قول میدم دیگه قانون شکنی نکنم

واسش فرستادم:

-نه، هیچ گذشتی نیست. امکان نداره بذارم از زندانه قلبم بری بیرون.

واسم فرستاد:

-من اعتراض دارم جناب قاضی، قانون 24 عشق ناجوانمردانه بر علیه من گرفته شده، من از دادگاه درخواست تجدید نظر دارم.

واسش فرستادم:

-تقصیر خودته چرا بی اجازه قلب منو دزدیدی؟ حالا همونجا زندانی میشی تا دفعه ی آخرت باشه.

واسم فرستاد:

-ببخشید دیگه دفعه آخرمه، دیگه این کارو نمیکنم. منو آزاد کن. التماس میکنم.

واسش فرستادم:

-یعنی انقدر بهت بد میگذره؟ اگه اینجوری خوشحالتری من حرفی ندارم. (دروغ میگفتم دلم نمیخواست هیچوقت از پیشم بره)

واسم فرستاد:

-دارم باهات شوخی میکنم، اگه ناراحت میشی باشه باهات شوخی نمیکنم جناب قاضی من تا ابد در این زندان به میل خودم میمانم، بدون هیچ اعتراضی، فقط آب و غذای خوشمزه یادتون نره. (دروغ میگفت با میل خودش تنهام گذاشت و رفت)

خب منظورم از این خانه تکانی چیه؟:

تو ادبیاتمون بهش میگن:

چشمها رو باید شست .جور دیگر باید دید.....

تو ادبیات عرفانی مون هم بهش میگن:

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم......فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم

با کلاسها هم بهش میگن:

مهندسی مجدد یا ری انجینیرینگ:Re-Engineering

بزرگان هم بهش میگن:

مراقب افکارت باش که گفتارت میشود مراقب گفتارت باش که رفتارت میشود مراقب رفتارت باش که عادتت میشود.مراقب عادتت باش که شخصیتت میشود و مراقب شخصیتت باش که سرنوشتت میشود..

مذهبی ها هم بهش میگن:

یک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت