نوروز شاد باد

اسرار نوروز در فرمایشات امام صادق(ع)


99408112892426401931 اس ام اس تحویل سال 1391


مُعلّى پسر خُنَیس گوید: در روز نوروز، بر امام صادق(ع) وارد شدم.


فرمود: «آیا این روز را مى شناسى؟». گفتم: قربانت گردم! این روز را فارسیانْ گرامى مى دارند و به یکدیگر هدیه مى دهند. فرمود: «سوگند به خانه کعبه که این، رمزى دیرینه دارد و برایت روشن مى سازم تا آگاه گردى».

آن گاه فرمود: «اى معلّى!

1- روز نوروز، همان روز است که خداوند از بندگان پیمان گرفت او را بپرستند و به او شرک نورزند، به پیامبران و حجت هایش بگروند و به امامان ایمان آورند.

2- این همان روز است که خورشید طلوع کرد، بادها وزیدن گرفت و گل هاى زمین روییدند.


3- این همان روزى است که کشتى نوح(ع) بر ساحل جودى آرامش یافت


4- این همان روزى است که خداوند، گروهى چند هزار نفره را که از ترس مرگ از خانه ها بیرون رفته بودند زنده ساخت، پس از آن که آنان را میرانده بود.


5- این، روز فرود جبرئیل بر پیامبر اسلام است

6- این روزى است که پیامبر(ص) امام على(ع) را بر دوش گرفت تا بت هاى قریش را در مسجد الحرام شکست و در همین روز، ابراهیم خلیل الرحمن، بت ها را شکست.


7- این همان روزى است که پیامبر(ص) به یارانش دستور داد با على(ع) بیعت کنند و در همین روز، على را براى بیعت گرفتن از جنیان فرستاد.


8- در همین روز على (ع) بر نهروانیان پیروز شد


9- در این روز، قائم ما و صاحبان حکومتْ قیام کنند


10- و در همین روز، قائم ما بر دجّال پیروز گردد و او را در زباله دان کوفه به دار آویزد.


ودرپایان امام صادق (ع) فرمود:

و ما من یوم نَیروز إلاّ و نحن نتوقّع فیه الفرج؛ لأنه من أیامنا وأیام شیعتنا

در هر روز نوروزى، ما آرزوى فرج داریم؛ چرا که آن از روزهاى ما و شیعیان ماست. فارسیان، آن را گرامى داشتند و شما (اعراب) آن را ضایع کردید.»


19495394603600559157 پیامک و اس ام اس جدید تبریک نوروز 1391

جهل!!!




بچه ای نزد شیوانا رفت(در تاریخ مشرق زمین شیوانا کشاورزی بود که او را استاد عشق و معرفت ودانایی می دانستند) و گفت : " مادرم قصد دارد برای راضی ساختن خدای معبد و به خاطر محبتی که به کاهن معبد دارد، خواهر کوچکم را قربانی کند. لطفا خواهر بی گناهم را نجات دهید ." 

شیوانا سراسیمه به سراغ زن رفت و با حیرت دید که زن دست و پای دخترخردسالش را بسته و در مقابل در معبد قصد دارد با چاقو سر دختر را ببرد. جمعیت زیادی زن بخت برگشته را دوره کرده بودندو کاهن معبد نیز با غرور وخونسردی روی سنگ بزرگی کنار در معبد نشسته و شاهد ماجرا بود.  

شیوانا به سراغ زن رفت و دید که زن به شدت دخترش را دوست دارد و چندین بار او را درآغوش می گیرد و می بوسد. اما در عین حال می خواهد کودکش را بکشد. تا بت اعظم معبد او را ببخشد و برکت و فراوانی را به زندگی او ارزانی دارد.  

شیوانا از زن پرسید که چرا دخترش را قربانی می کند. زن پاسخ داد که کاهن معبد گفته است که باید عزیزترین پاره وجود خود را قربانی کند، تا بت اعظم او را ببخشد و به زندگی اش برکت جاودانه ارزانی دارد.  

شیوانا تبسمی کرد و گفت : " اما این دختر که عزیزترین بخش وجود تو نیست. چون تصمیم به هلا کش گرفته ای، عزیزترین بخش زندگی تو همین کاهن معبد است که به خاطر حرف او تصمیم گرفته ای دختر نازنین ات را بکشی. بت اعظم که احمق نیست. او به تو گفته است که باید عزیزترین بخش زندگی ات را از بین ببری و اگر تو اشتباهی به جای کاهن دخترت را قربانی کنی . هیچ اتفاقی نمی افتد و شاید به خاطرسرپیچی از دستور بت اعظم بلا و بدبختی هم گریبانت را بگیرد ! "  

زن لختی مکث کرد، دست و پای دخترک را باز کرد، او را در آغوش گرفت و آنگاه درحالی که چاقو را محکم در دست گرفته بود، به سمت پله سنگی معبد دوید، اماهیچ اثری از کاهن معبد نبود!
می گویند از آن روز به بعد دیگر کسی کاهن معبد را در آن اطراف ندید!!


بهار-بیست دات کام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com

 

هیچ چیز ویرانگرتر از این نیست که متوجه شویم کسی که به آن اعتماد داشته ایم عمری فریبمان داده است...

در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد و آن آگاهی‌ است.   

و تنها یک گناه و آن جهل است.       

 

"مولانا"

˙·▪●سمت خدا

مهربانم......

 از ما و فرشتگان هیچ یک نمیدانستیم که چرا از آن همه مخلوق بی شمار

 من خلیفه شدم؟؟؟؟

 

انگار نمی دانیم هنوز که چرا منِ خلیفه قدر شرمم به اندازه ی اعتماد تو نمی شود...

 

خدای من!!!

 انگار فرشتگانت بیراهه نگفته بودند و دانسته بودند که بعضیمان آن چنان که

 تو شایسته خلق کرده ای... 

 شایسته ی خلقت نخواهیم بود

 

انگار فرشتگانت بیراهه نگفته بودند که من ناخلف بودم

 برای خلیفگی تو در این ناکجاآباد...

 این تبعیدگاه را می گویم

                              همین زمین خودمان...

 

 

و حالا هنوز  فرشتگان به تسبیح تو مشغولند و من دور از چشم آنان

 و درست زیر نگاه تو یک یک به یک فرصت ها را به باد می دهم

 و دائم می گویم امروز هم از فردا آغاز می کنم

 تا فرشته ها از حرفشان  پشیمان نشوند

 و تو ....

 تو که می دانی هر آن چه من و فرشتگان و غیر نمی دانیم

 

بگو 

 

بگو که من کیستم که به" لطف" مرا خلیفه خوانده ای!!!!

 

نایت اسکین


در اتاق دل من

خلوتی ساکت و سرد

سجاده ام، پر ز تسبیح و دعا

در شگفتم با خود...

که چرا خاک شدم؟

من چرا این همه مشتاق شدم؟

من چه کردم با تو؟

که رهایم کردی...

تو چرا سنگ شدی؟

من چرا این همه دلتنگ شدم؟

تو بمان با قلبت،

تو بمان با یاست

تو بمان اما من..

میروم شهر به شهر

میکنم از سر هر کوی گذر

روز و شب میگردم،

تا بیابم او را

او همان گمشده پاک من است

او همان مرهم دستان من است

تو اگر سرد شدی،

مهر او گرمتر از خورشید است

تو اگر با دل من قهر شدی،

مهر او تا به ابد جاوید است

تو بمان با قلبت،

تو بمان با یاست

تو بمان اما من...

باز خواهم آمد

از همان شهر غریب،

با همان قلب ترک خورده و آن عشق نجیب

و تو را خواهم دید

که در اندوه همین حادثه پر پر شده ایی

روز ویرانی تو روز میلاد من است

و تو آنروز پشیمانتر از امروز منی

تا بهاری دیگر لحظه ها میگذرند

و تو هم میگذری

مثل یک بیگانه،

یک حادثه،

یک سایه شوم

و فقط آنچه بجا میماند،

نقش یک خاطره است

که برای منه ساده،

منه بی اندیشه،

قصه تلخ ترین حادثه است

از آلبوم: بی خوابی سعید شهروز



چیزی نمیتونم بگم، قراره از من بگذری

چیزی نگو میفهممت، باید از این خونه بری

چندسال از امشب بگذره تا من فراموشت کنم

تا با یه دریا تو خودم، خاموشِ خاموشت کنم

تنهایی هامو بعد از این با قلب کی قسمت کنم

واسه فراموش کردنت باید به چی عادت کنم

تو باید از من رد بشی، من باید از تو بگذرم


کاری نمیتونم کنم، باید بیفتی از سرم

بعد از تو باید با خودم تنهای تنها سر کنم

یک عمر باید بگذره تا امشب را باور کنم

چندسال از امشب بگذره تا من فراموشت کنم

تا با یه دریا تو خودم خاموشه خاموشت کنم

چندسال از امشب بگذره با من یکی هم خونه شه

احساس امروزم به تو تنها یه شب وارونه شه



ترانه سرا: بمانی


رگ خواب این دل تو دست تو بوده

نایت اسکین
رگ خواب این دل تو دست تو بوده

ترکهای قلبم شکست تو بوده

منو با یه لبخنـــد به ابرا کشوندی

با یک قطره اشکت به آتیش کشوندی

مدارا نکردی با دلواپسیمو

ندیده گرفتی غم بی کسیمو

با این آرزویی که بی تو محاله

یه شب خواب آروم فقط یک خیاله

چقدر حیفه این عشق همینجور حدر شه

یکی از من و تو بره در به در شه

باید سرکنم با همین جای خالی

حالا تو نبودم بگو در چه حالی

مدارا نکردی با دلواپسیمو

ندیده گرفتی غم بی کسیمو


با این آروزیی که بی تو محاله

یه شب خواب آروم فقط یک خیاله



نه!
نمیــــــــدانی، هیچکس نمیداند پشت این چهره ی آرام در دلم چه میگذرد!...
نمیـــــدانی!!
کسی نمیداند این آرامش ظاهــــــر و این دل نـــــــا آرام چقدر خسته ام میکند!!

نایت اسکین

زندگی با همه وسعت خویش ،محفل ساکت غم خوردن نیست ..

زندگی جنبش جاری شدن است..

زندگی کوشش و راهی شدن است..

 زندگی چون گل سرخی ست

پر از خار و.... پر از برگ و.... پر از عطر لطیف..

یادمان باشد ،اگر گل چیدیم..

عطر و برگ و گل و خار...

همه همسایه ی دیوار به دیوار همند....