˙·▪●سمت خدا

مهربانم......

 از ما و فرشتگان هیچ یک نمیدانستیم که چرا از آن همه مخلوق بی شمار

 من خلیفه شدم؟؟؟؟

 

انگار نمی دانیم هنوز که چرا منِ خلیفه قدر شرمم به اندازه ی اعتماد تو نمی شود...

 

خدای من!!!

 انگار فرشتگانت بیراهه نگفته بودند و دانسته بودند که بعضیمان آن چنان که

 تو شایسته خلق کرده ای... 

 شایسته ی خلقت نخواهیم بود

 

انگار فرشتگانت بیراهه نگفته بودند که من ناخلف بودم

 برای خلیفگی تو در این ناکجاآباد...

 این تبعیدگاه را می گویم

                              همین زمین خودمان...

 

 

و حالا هنوز  فرشتگان به تسبیح تو مشغولند و من دور از چشم آنان

 و درست زیر نگاه تو یک یک به یک فرصت ها را به باد می دهم

 و دائم می گویم امروز هم از فردا آغاز می کنم

 تا فرشته ها از حرفشان  پشیمان نشوند

 و تو ....

 تو که می دانی هر آن چه من و فرشتگان و غیر نمی دانیم

 

بگو 

 

بگو که من کیستم که به" لطف" مرا خلیفه خوانده ای!!!!

 

نظرات 2 + ارسال نظر
مینا سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:31 ب.ظ http://www.tabassom-16.blogsky.com


چقده لطیفی

زینب برزگرماهر چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:50 ق.ظ http://solmazbarzegar.blogfa.com

سلام نازنینم
مرسی از حضورت در وبلاگم

من هم برای هر سه مان تو خودم و حمید عزیز دعا می کنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد