من به دیدار خدا رفتم و شد


من به دیدار خدا رفتم و شد


با کراوات به دیدار خدا رفتم و شد
بر خلاف جهت اهل ریا رفتم و شد
ریش خود را ز ادب صاف نمودم با تیغ
همچنان آینه با صدق و صفا رفتم و شد
دهنم رایحه ی روزه نمیداد که من
عطر بر خود زدم و غالیه سا رفتم و شد
حمد را خواندم و آن مد"ولاالضالین"را
ننمودم ز ته حلق ادا رفتم و شد
یکدم از قاسم و جبار نگفتم سخنی
گفتم ای مایه هر مهر و وفا رفتم و شد
همچو موسی نه عصا داشتم و نه نعلین
سرخوش و بی خبر و بی سرو پا رفتم و شد

"
لن ترانی"نشنیدم ز خداوند چو او

"
ارنی" گفتم و او گفت "رثا" رفتم و شد
مدعی گفت چرا رفتی و چون رفتی و کی؟
من دلباخته بی چون و چرا رفتم وشد
تو تنت پیش خدا روز و شبان خم شد و راست
من خدا گفتم و او گفت بیا رفتم و شد
مسجد و دیر و خرابات به دادم نرسید
فارغ از کشمکش این دو سه تا رفتم و شد
خانقاهم فلک آبی بی سقف و ستون
پیر من آنکه مرا داد ندا رفتم وشد


گفتم ای دل به خدا هست خدا منجی تو
تا بدینسان شدم از خلق رها رفتم و شد



 




ز دل بر لبم تا دعایی بر آید

اجابت ز ِ هر یاربم می تراود

ز دین ِ ریا بی نیازم ، بنازم

به کفری که از مذهبم می تراود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد